سبک زندگی امام موسی کاظم (ع)

ساخت وبلاگ

در این جا با زندگی امام موسی کاظم آشنا می شویم و به بار معنوی ما افزوده می شود.

Image result for ‫امام موسی کاظم‬‎

 

Image result for ‫ادامه مطلب‬‎

۱-صلابت در اجرای حدود

یکی از ویژگی های مهم حکومت اسلامی، اجرای حدود الهی بدون هیچ ملاحظه و مسامحه است. اگر در حکومتی حدود الهی برای توده ی مردم که دستشان به جایی نمی رسد به شدیدترین وجه جاری شود ولی وقتی که نوبت به دانه درشت ها می رسد، هزار و یک حیله برای تخفیف مجازات آنان به کار رود، آن نظام از اسلام دور شده است. امام کاظم (ع) درباره ی اجرای حدود می فرماید: منفعت اقامه ی حد برای خداوند در روی زمین از بارش چهل روز برای باران بیشتر است. و این که در قرآن آمده است: «یحیی الارض بعد موتها؛ خداوند زمین مرده را زنده می کند»، منظور زنده کردن به وسیله ی قطرات باران نیست، بلکه منظور این است که خداوند مردانی را در روی زمین برمی گزیند تا عدالت را برپا دارند و با اقامه ی عدل، زمین را زنده کنند.(۶)

اسحاق بن عمار می گوید: «از امام موسی بن جعفر (ع) در مورد چگونگی و کیفیت اجرای حد بر شخص زناکار پرسیدم، فرمود: شدیدترین نوع تازیانه بر او زده شود.»(۷)

 

۲- ممنوعیت بازی با مقدسات

امام موسی بن جعفر (ع) می فرماید: «اگر کسی نزد حاکم فاسقی برود و برای این که دنیایش آباد شود، آیاتی از قرآن را برایش بخواند، برای هر حرفی که از دهانش خارج می شود، ده بار لعنت می شود.»(۸)

 

پاسداری از سنگر امامت و گسترش زمینه ی قیام همگانی

امام کاظم (ع) با وجود فعالیت های علمی و تربیت شاگردان و دانشمندان بسیار، مانند سایر ائمه ی بزرگوار به فعالیت های سیاسی نیز مشغول بودند و با حکام جور مبارزه می کردند؛ از جمله:

۱- رسیدگی و نظارت مستقیم بر نیروهای طرف دار خود و هم آهنگ ساختن آنان در موضع گیری منفی در برابر حکومت عباسی.

۲- امام (ع) به طرف داران خود دستور می داد تا هرگونه معامله و رابطه ای را در هر سطحی با حکومت عباسی قطع کنند.(۹)

۳- مبارزه با تجمل پرستی خلفا: اخلاق و سیره ی امام کاظم (ع) در مبارزه با تجمل پرستی خلفای بنی امیه و بنی عباس و وابستگان، آنان شنیدنی است. حاکمان و والیان این دو طایفه، مالیات و خراجی را که از مردم می گرفتند به جای مصرف در عمران و آبادی کشور و رفاه مردم، صرف عیاشی و بنای کاخ های مجلل و اشرافی می نمودند.

در روایات تاریخی آورده اند که: هارون، کاخ مجللی در بغداد ساخت و برای نشان دادن عظمت و شکوه ظاهری خود، موسی بن جعفر (ع) را بدان جا برد و در حالی که مست قدرت بود با لحنی آمیخته با تکبر پرسید: این قصر چگونه است؟ فرمود: خانه ی فاسقان است؛ همان کسانی که خداوند درباره شان فرموده است: «به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می ورزند از ایمان به آیات خود منصرف می سازیم، (به طوری که) اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند به آن ایمان نمی آورند و اگر راه هدایت را ببینند آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی را ببینند آن را برمی گزینند. (همه ی این ها) برای این است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.»(۱۰)

– هارون که از پاسخ امام (ع) سخت ناراحت شده بود با التهاب پرسید: پس این خانه از آن کیست؟

– امام فرمود: این خانه پس از زمانی از آن شیعیان ماست ولی (در شرایط فعلی) مایه ی فتنه و آزمایش دیگران است.

– هارون: (اگر از آن شیعیان است) پس چرا صاحب خانه، آن را باز نمی ستاند؟

– امام: در حال عمران و آبادی از صاحبش گرفته شد و تا آباد نگردد آن را پس نمی گیرد.(۱۱)

۴- عبادت: هر انسانی که خدا را به خوبی بشناسد عبادتش بیشتر و کامل تر می شود. به همین دلیل عبادت امام کاظم (ع) یکی از ویژگی های مهم آن حضرت به شمار می رود و سلاحی کارساز در برابر خدعه های هارون بود. در زیارت نامه ی آن بزرگوار چنین می خوانیم: «درود بر موسی بن جعفر(ع)، آن که شب را تا سحرگاه با عبادت و استغفار پیاپی زنده می داشت، هم پیمان سجده و گریه های سرشار و مناجات بسیار و ناله و زاری پیوسته بود.»(۱۲)

هنگامی که به دستور هارون به زندان افتاد، عرض کرد: «پروردگارا! مدت ها بود از تو می خواستم مرا برای عبادت خویش فراغت دهی، اینک خواسته ام را برآوردی، پس تو را بر این امر سپاس می گویم.»(۱۳)

 

نفوذ سیاسی امام در دستگاه خلافت

در میان نزدیک ترین افراد دستگاه هارون، شیعیان وجود داشتند. حق و حقیقت، خودش یک جاذبه ای دارد که نمی شود از آن غافل شد. «علی بن یقطین» وزیر هارون و شخص دوم مملکت است، ولی شیعه است و در جهت اهداف امام موسی بن جعفر (ع) حرکت می کند، اما ظاهرش با هارون است.

در میان افراد فعال در دستگاه هارون اشخاصی بودند که آن چنان مجذوب و شیفته ی امام بودند که حد نداشت، ولی هیچ گاه جرأت نمی کردند با امام تماس بگیرند.(۱۴) بعضی از این افراد و گروه ها عبارت اند از:

برامکه: گروهی از مورخان به اشتباه معتقدند که «برامکه» از امام هفتم سعایت می کردند و در قتل آن حضرت دست داشتند. با دقت در کتاب های تاریخی معتبر، اشتباه آنان معلوم می گردد و حقیقت، در شیعه بودن خاندان برامکه و دوستی آنان با امام جلوه گر است. شاید یکی از علل نابودی برامکه و قتل عام آنان، روابط ایشان با خاندان علوی بود.

همسر هارون: همسر خلیفه ی ستم گر، زنی پاک دامن و دوست دار علی (ع) و خاندان علوی بود و خود را موظف به یاری امام موسی بن جعفر (ع) می دانست و گاهی سکه های زرین فراوانی را به طور مخفیانه برای امام ارسال می داشت و حتی یکی دو مرتبه هم هارون او را سرزنش کرد، اما وی تقیه و انکار نمود.

وزیر و مشاور خلیفه: حکومت عباسی از روابط مردم با خاندان امامت و عصمت جلوگیری می کرد و تماس با فرزند بزرگوار اسلام و کسب فیض از آن منبع نور در پیش گاه خلیفه، جرمی نابخشودنی محسوب می گردید، اما از آن جا که حق همیشه پیروز است، مشاور دستگاه حاکم از ارادت مندان امام هفتم است.(۱۵)

مقام والای علی بن یقطین، یار مخلص امام کاظم (ع) بر کسی پوشیده نیست. او همان کسی است که حضرت موسی بن جعفر (ع) در شأنش فرمود: «یا علی: ان لله تعالی اولیاء مع اولیاء الظلمه، لیدفع بهم عن اولیائه و انت فیهم یا علی؛(۱۶) همانا خداوند را دوستانی است که با ظالمان طرح دوستی می ریزند تا بدین وسیله بتوانند از اولیای خدا دفع ظلم کنند و تو از جمله ی آنان هستی.»

بدیهی است که وجود این اشخاص در دربار و تحف و هدایایی را که برای امام ارسال می داشتند در کار تبلیغات و مبارزات شیعیان بسیار مؤثر بود.

امام کاظم علیه السلام و حاکمان جور

یکی از ویژگی های مهمّ معصومین (علیهم السلام) ، به خصوص امام موسی بن جعفر(علیه السلام)مسأله برخورد با حاکمان جور در زمان خود بود. آن حضرت نیز مانند امامان پیش از خود، کوچکترین انعطافی نسبت به غاصبان حکومت اسلامی نداشت. امام به هر زبان و بیان، پیام اعتراض آمیز خود را به آنانکه خود را صاحبان اصلی خلافت اسلامی می دانستند رساند و در اثر این صراحت در کردار و گفتار، خشم عباسیان را بر می انگیخت. امام موسی بن جعفر(علیه السلام) نه تنها خود چنین سیره و روشی داشت، بلکه از پیروان و دوستان می خواست تا از همکاری و تعاون با حاکمان جور خودداری کنند. در مورد نمونه های زیر دقت کنید:

  1. ابن شهر آشوب از کتاب اخبار الخلفا نقل کرده است که: هارون الرشید به امام اصرار میورزید که فدک را درخواست کن تا آن را به تو برگردانم ولی امام قبول نمی کرد و می فرمود فدک را پس نمی گیرم مگر با حدّ و حدودش. هارون گفت: حدّ و مرزش چیست؟ امام فرمود: اگر حدود فدک را برای تو بگویم آن را به من پس نخواهی داد. هارون گفت: به حقّ جدّت از تو می خواهم که حدود فدک را برایم معین کنی. امام فرمود: امّا حدّ اول آن عدن است. هارون تا این را شنید رنگ از رخ او پرید و گفت: إیهاً. این کلمه در جایی به کار می رود که از طرف مقابل چیز بیشتر بخواهند… امام فرمود: امّا حدّ دوم آن سمرقند است که بار دیگر چهره هارون دگرگون شد. امام فرمود: حد سوم آن آفریقا است که صورت هارون از شدّتِ خشم، سیاه شد و گفت: هیه. امام فرمود: امّا حدّ چهارم سیف البحر است که در قسمت پایین شهر حلب می باشد و در مدینه است. هارون با عصبانیت گفت: با این بیان، چیزی برای ما باقی نماند. امام فرمود: من که به تو گفتم اگر حدود فدک را بگویم تو آن را پس نمی دهی. اینجا بود که نقشه قتل امام را کشید.
  2. کلینی در کافی از زیادبن ابی سلمه نقل می کند که روزی بر حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) وارد شدم. حضرت خطاب به من فرمود: ای زیاد، گویا تو برای سلطان جائر کار می کنی. در پاسخ گفتم: آری. امام فرمود: چرا چنین می کنی؟ گفتم: من مردی صاحب مروت بوده و دارای عیال و خانواده هستم و چیز دیگری که دست مرا بگیرد ندارم. امام فرمود: ای زیاد، اگر از بلندی به زیر افتم که بدنم قطعه قطعه شود، برای من محبوب تر است تا برای یکی از آنها کاری انجام دهم و یا بر فرش و زندگی یکی از آنان قدم بگذارم…
  3. روزی امام موسی بن جعفر(علیه السلام) به یکی از دوستان خود، به نام صفوان بن مهران جمّال، که شتران خود را به هارون الرشید کرایه می داد، فرمود: ای صفوان، همه کارهایت خوب است جز یک چیز. عرض کردم: فدایت شوم، آن چه چیز است؟ حضرت فرمود: کرایه دادن شترانت به این مرد؛ یعنی هارون الرشید. عرض کردم: به خدا سوگند من شترانم را برای فساد و لهو و لعب و شادی و دلخوشی و صید و شکار به هارون کرایه نداده ام، بلکه برای سفر به مکه در اختیار او گذاشته ام و هرگز خودم همراه شترانم نیستم، بلکه غلامان خود را همراهشان می فرستم. فرمود: صفوان! آیا کرایه می گیری یا نه؟ عرض کردم: آری. فرمود: آیا دوست داری اینان سالم برگردند تا کرایه تو را بدهند؟ عرض کردم: آری. فرمود: هرکه بقای آنها را دوست داشته باشد از آنها خواهد بود و هرکه از آنها باشد، به جهنم خواهد رفت. صفوان گوید: پس از این گفتگو تمام شترانم را فروختم. وقتی این خبر به گوش هارون رسید، مرا طلبید و گفت: ای صفوان، به من خبر رسیده که شترانت را فروخته ای؟ گفتم: آری. گفت: برای چه؟

عرض کردم: سن من بالا رفته و غلامانم قدرت اداره چنین کاری را ندارند. هارون گفت: هیهات، هیهات من می دانم که چه کسی به تو چنین دستوری داده است. هیچ کس نیست جز موسی بن جعفر(علیه السلام) که به تو چنین دستوری داده است. گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار است؟ گفت: این سخن را کنار بگذار، به خدا سوگند اگر نه این بود که با ما دوست باشی، همانا تو را می کشتم.

آری، همین مواضع به حق امام کاظم(علیه السلام) بود که هارون الرشید لحظه ای از فکر وی بیرون نمی رفت. بدین جهت به بهانه های مختلف فشارهای خود را علیه امام آغاز کرد و در نتیجه امام را در طول چهارده سال گرفتار زندانها و سیاهچال های خود ساخت.

امام کاظم(علیه السلام) در دوران رنج و فشار

هنوز بیست سال از عمر گرانبهای امام کاظم(علیه السلام) نگذشته بود که دوران ظلم و اختناق عباسی بر ضدّ امام صادق(علیه السلام) آغاز شد و این محدودیتها، اگر چه پس از شهادت امام صادق نسبت به امام کاظم(علیه السلام) کم شد و منصور عباسی در روزهای باقی مانده از خلافتش ظاهراً با حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) کاری نداشت و همچنین در سال های خلافت مهدی و هادی عباسی، اگر چه امام را به عراق احضار و زندانی کردند، امّا این فشارها با دیدن برخی معجزات، کم شد و آنان مجبور شدند امام را آزاد کرده و به مدینه برگردانند. ولی با روی کار آمدن هارون الرشید، دوران رنج و محنت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) شروع شد و آنچنان عرصه را بر امام تنگ کردند که آن حضرت عمر خود را در بدترین و تاریک ترین زندانها و سیاه چالها سپری کرد.

انگیزه حاکمان بنی عباس

دلیل اینکه حاکمان جور ـ به خصوص هارون الرشید ـ این محدویتها را نسبت به امام کاظم به وجود آوردند، بسیار روشن است؛ زیرا شواهد تاریخی زیادی داریم که اینان حتی از سایه امامان معصوم(علیهم السلام) هراس داشتند، بدین جهت با ایراد اتهام به امام، آن زمینه را فراهم کرده و سال ها امام را در زندان نگه داشتند.

حسد خلفای عباسی

یکی از مهمترین عوامل این فشارها از سوی هارون الرشید، این بود که وی نمی توانست شخصیت والای امام موسی بن جعفر(علیه السلام) را تحمّل کند و از اینکه می دید امام در قلب مردم جای گرفته و خود هیچ جایگاه مردمی ندارد، به شدت خشمگین شده، کینه امام را به دل گرفته بود و این کینه ها وقتی شعلهور می شد و زبانه می کشید، که مجبور بودند در برابر امام تعظیم کنند. هارون گفت: اگر من خلیفه هستم پس چرا مردم از موسی بن جعفر احترام فوق العاده می کنند؟! چرا مردم به آنها فرزند رسول خدا می گویند و چرا باید در جایگاه رفیع علمی قرار گیرند؟!

بدین جهت، گاهی که پرسشهایی از امام کاظم(علیه السلام) می کرد و جواب قانع کننده می شنید، اگر چه سکوت می کرد امّا در درون به شدّت عصبانی بود.

عجیب است، با اینکه امام به هیچ وجه حاضر نبود به بسیاری از پرسشهای هارون پاسخ بدهد؛ چرا که می دانست کینه او بیشتر می شود، امّا هارون با اصرار زیاد به دنبال پاسخ پرسشهای خود بود. از این رو، امام نخست از او امان می خواست تا اگر پاسخ مورد رضایت او نبود خشم خود را فرونشاند و دست به کار احمقانه ای نزند.

و در اینجا می توان به گفت وگوی امام کاظم(علیه السلام) و هارون الرشید و پرسشهای وی از امام اشاره کرد؛ همانند سؤال از حدود فدک و سؤال از اینکه: چرا با وجود عباس عموی پیامبر، علی بن ابی طالب پسر عموی پیامبر از او ارث می برد و چرا به شما فرزند رسول خدا می گویند در حالی که شما فرزند علی و فاطمه هستید و ده ها پرسش دیگر که در تاریخ زندگی امام آمده است.

هراس از موقعیت اجتماعی امام

دومین مسأله ای که هارون را وادار به چنین کارهایی می کرد، این بود که می دید امام کاظم(علیه السلام) نه تنها در میان مردم حضور دارد، بلکه بسیاری از کارگزاران به او ارادت خاصی دارند و گزارش های دیگران درباره آن حضرت، هارون را به شدت نگران ساخته بود. او فکر می کرد که امام با این موقعیت اجتماعی که دارد، در

آینده نزدیک بر او شورش کرده و خلافت را از دست عباسیان غاصب خارج خواهد کرد. از این رو، می بینیم از هرگونه سازش و سعایت علیه امام به شدت استقبال می کرد و تا مطمئن نمی شد که گزارش دروغ است، دست بردار نبود. گاهی این گزارش ها علیه یکی از کارگزاران خود بود، مانند علی بن یقطین که وی رابطه مخفیانه و صمیمی با امام موسی بن جعفر(علیه السلام)داشت. او از این گزارشها به شدّت نگران می شد و شبانه روز آنها را پی گیری می کرد.

در اینجا می توان به نقشه مرموزانه و خباثت آمیز یحیای برمکی برای حفظ وزارت خود و خاندانش که از رشد جعفربن محمد اشعث، استاد امین عباسی، به شدّت واهمه داشت نام برد. یحیای برمکی کار را به جایی رساند که هارون الرشید را علیه امام موسی بن جعفر(علیه السلام) تحریک کرد و موجب بازداشت طولانی وی گردید، که سرانجام به شهادت آن حضرت منتهی شد.

دستگیری و بازداشت امام(علیه السلام)

سعایت و تلاش فرومایگانی چون یحیای برمکی، اثر خود را گذاشت و سرانجام، هارون الرشید در سال ۱۷۹در سفری که به مکه و مدینه داشت، نزد قبر پیامبر آمد و با ایراد اتهام علیه امام کاظم(علیه السلام) مبنی بر اینکه آن حضرت می خواهد در میان امّت پیامبر دست به جنگ وخونریزی بزند! اعلام کرد که او را دستگیر کرده، به زندان روانه خواهیم کرد. و به دنبال این سخن، دستور داد که امام را دستگیر کرده، کشان کشان از مسجد بیرون آورده و شبانه نزد هارون بردند. تا چشم هارون به امام(علیه السلام) افتاد، ناسزا گفت. سپس دستور داد تا دو محمل به سوی بغداد و بصره ترتیب دهند وبرای اینکه مردم مدینه ندانند امام را به کجا می برند، دستهای آن حضرت را بسته سوار بر محمل، راهیِ بصره کردند.     

قرآن،عترت و نماز...
ما را در سایت قرآن،عترت و نماز دنبال می کنید

برچسب : سبک زندگی امام موسی کاظم ع,همایش سبک زندگی امام موسی کاظم ع, نویسنده : amanimohsenikia13830 بازدید : 290 تاريخ : جمعه 17 دی 1395 ساعت: 10:15